سهراب سپهری
نشانی
خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در میآرد،
پس به سمت گل تنهایی میپیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست.
شعر نشانی که در قالب نیمایی سروده شده است در ردیف چند شعر معروف سهراب سپهری قرار دارد. سهراب در این شعر، حکایت جستجوگری انسان برای نیل به حقیقتی نایاب و دست نایافتنی را در قالب زبانی نو و صد البته با نماد پردازی هایی بسیار متفاوت تر از آنچه در متون عرفانی گذشته می بینیم، به تصویر می کشد. رهگذر در این شعر نقش مراد و مرشد و راهنما را بازی می کند و به سوار که دنبال حقیقتی پنهان است، نشانی بی نشانی خانه دوست را بیان می کند. شاعر در این شعر، هفت وادی عشق و آنچه را در که آثاری چون منطق الطیر و امثال آن می بینیم، با نماد هایی نو و امروزی به تصویر می کشد. نماد هایی چون؛ سپیدار، کوچه باغ، بلوغ، فواره جاوید اساطیر زمین، گل تنهایی، صمیمیت سیال فضا، درخت کاج، لانه نور و کودک؛ کودکی جسور و تعالی جو که در پایان شعر نقشی چند گانه را بازی می کند. انگار عقیده شاعر این است که برای یافتن حقیقت گمشده هستی، باید زمان را برگشت و با گذر از کوچه باغ عشق و جوانی و نیمه راه بلوغ، به فترت پک کودکانه رسید. گویی سوار، همه عمر خود را به اشتباه رفته است و باید با بازگشت به خویشتن خویش، گمشده خود را پیدا کند. کودک نمادی از خود گمشده سوار است. رهگذر همچنین سوار را از مسیری متفاوت تر آنچه معهود است روانه می کند که اگر چه در پایان ظاهرا از دست یابی به خانه دوست وا می ماند اما گذر از این مسیر تامل برانگیز و زیبا، خود خالی از رمز و رازی نیست. شاید خانه دوست همیم مسیر زیبای تامل برانگیز متفاوت است. یا شاید رهگذر می خواهد با این کار به سوار بفهماند که آنچه مهم است رفتن است ، نه رسیدن و اینکه در هر نرسیدنی رسیدن هم هست. خدا نور است و در پایان شعر در نماد پردازی کاج و لانه نور، این نکته با زیبایی تمام به تصویر کشیده می شود. کاج درختی مقدس است و پیوند آن با نور خصوصا در جشن کریسمس شاهدی گویاست. رهگذر از سیر و سلوک عارفانه خود شاید از همین کاج نورانی، شاخه نوری به یادگار دارد که نشانی از دانایی و آگاهی اوست و حکایت از این دارد که مسیر را تا آخر رفته و شایستگی راهنمایی و ارشاد دیگران را دارد. رهگذر شاخه نور را به تاریکی شن ها می بخشد تا مسیر پیش پای سوار را روشن کند. تاریکی شن ها با آنچه در ادبیات عرفانی گذشته به ظلمات تعبیر می شود همخوانی دارد ( طی این مرحله بی همرهی خضر مکن / ظلماتست بترس از خطر گمراهی). سپید در کلمه سپیدار تاکیدی است برای این روشنی پیدا و پنهان. رنگ آبی نیز در نماد پردازی دیگری نماد آرامش و پاکی و صفا و صداقت است.