زندگی نامه

خواجه شمس الدین حافظ شیرازی

خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی- یکی از بزرگترین غزلسرایان ایران زمین- در اوایل قرن هشتم ه‍.ق- حدود سال 727- در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش بهاءالدین، بازرگان و مادرش اهل کازرون بود. محمد در سنین کودکی پدر خود را از دست داد و تحت تکفل مادر و دایی خود دوران کودکی را سپری کرد. وی به دلیل مشکلات مالی خانواده مجبور به کار در یک نانوایی شد. در همین دوران به کسب علم و دانش علاقه نشان داده به تحصیل علوم رایج زمان خود پرداخت. بدین نحو او در جرگه طالبان علم درآمد و مجالس درس علمای بزرگ شیراز را درک کرد. وی به تحقیق و مطالعه کتاب های بزرگان آن روزگار- از قبیل کشاف زمخشری، مطالع الانظار قاضی بیضاوی و مفتاح العلوم سکاکی و امثال آنها- پرداخت. همچنین در مجالس درس "قوام الدین ابوالبقاء عبدالله بن محمود" نیز حضور فعال یافت.

موثق ترین اطلاعات ما در باب حافظ به مقدمه ای بر می گردد که دوست و همدرس حافظ - محمد گلندام - بر دیوان خواجه که با هزار مرارت جمع آورده بود نگاشته است. او در این مقدمه ارزشمند که سی سال پس از درگذشت حافظ نوشته است به روشنی درباره جایگاه بلند حافظ در زمان خود سخن می گوید. دومین منبع شناخت حافظ مجمعه اشعار اوست اگرچه فضای رمز آلود اشعار از یک سو و از سوی دیگر عدم صراحت بیان در زبانی که ویژه سروده های حافظ است ما را از دریافت صریح مطالبی در باب زندگی او باز می دارد. اما آنچه مسلم است اینکه دوران کودکی حافظ در مؤانست با قرآن گذشته است تا آنجا که در سنین نوجوانی به حفظ کل قرآن توفیق یافته است. حافظ سال ها بعد که شعر و شاعری را آغاز می کند به همین مناسبت تخلص حافظ را برای خود بر می گزیند. ابیات زیر در ارتباط با این موضوع است:

عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ قرآن زبــر بخــوانی با چــارده روایت

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنی که اندر سینه داری

حافظ دارای زن و فرزندانی بوده است. در غزلیاتش دو بار به مرگ یکی از فرزندانش اشاره کرده است. از جمله در دو بیت زیر :

دلا دیدی کـه آن فــرزانه فـرزند چه دید اندر خـم این طاق رنگین

به جـای لوح ســیمین در کنارش فلک بر سـر نهـادش لوح سنگین

و در غزلی دیگر نیز تلویحاً به مرگ همسر خود اشاره می کند:

آن یار کزو خـــــانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

از چنگ منش اختر بد مهر بـدر برد آری چــه کنــم دولت دور قمـــری بود

حافظ به سفر علاقه ای نداشت و چون دلبستگی خاصی به شیراز داشت تقریبا تا آخر عمر به جز یکی دو بار از شیراز خارج نشد. یک بار به دعوت سلطان محمود دکنی قصد عزیمت به دکن را داشت اما در میانه سفر در جزیره هرمز ، بعد از توفانی شدن دریا از ادامه سفر منصرف گردید و به شیراز بازگشت. ابیات زیر که از غزلی معروف از حافظ انتخاب شده، ارمغان این سفر کوتاه است :

دمـی با غم بســـر بردن جهان یکسر نمی ارزد به می بفروش دلق ما کـزین خوش تر نمی ارزد

چه آسان می نمود اول غــم دریا به بوی ســود غلط کردم که این توفان به صد گوهر نمی ارزد

یک بار نیز به شهر یزد عزیمت نمود ولی به خاطر ملالت از یزد و یزدیان به شیراز بازگشت و شعری در این حال و هوا سرود:

دلـم از وحشـت زندان سـکندر بگـرفت رخت بربنـــدم و تا ملک سـلیمان بروم

حافظ مردی بود ادیب، عالم به علوم ادبی و شرعی و آگاه از دقایق حکمی و حقایق عرفانی. استعداد خارق العاده او در تلفیق مضامین و آوردن صنایع گوناگون بیانی در غزل او را سرآمد شاعران زمان خویش و حتی تمامی شاعران زبان فارسی کرده است. او بهترین غزلیات مولوی، سعدی، کمال، اوحدی، خواجو و سلمان ساوجی را استقبال کرده است اما دیوان او به قدری از بیت های بلند و غزلیات عالی و مضمون های نو پر است که این تقلیدها در میان آنها کم و ناچیز می نماید. علاوه بر این، مرتبه والای او در تفکر عالی و حکمی و عرفانی و قدرتی که در بیان آنها به فصیح ترین و خوش آهنگ ترین عبارات داشته، وی را به عنوان یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین شاعران ایران قرار داده و دیوانش را مورد قبول خاص و عام ساخته است.

این نکته را نباید فراموش کرد که عهد حافظ با آخرین مراحل تحول زبان فارسی و فرهنگ اسلامی ایران مصادف بود. از این روی زبان و اندیشه او در مقایسه با استادان پیش از وی به ما نزدیک تر است و به این سبب است که ما حافظ را بیشتر از شاعران خراسان و عراق درک می کنیم و سخن او را بیشتر می پذیریم.

از نکات قابل توجه درباره دیوان حافظ، رواج تفأل(فال گرفتن) از آن است که سنتی تازه نیست و از دیرباز درمیان آشنایان شعر او متداول بوده است و چون در هر غزلی از دیوان حافظ می توان- به هر تأویل و توجیه- بیتی را حسب حال فال گیرنده یافت، او را لسان الغیب لقب داده اند.

اوضاع عصر حافظ :

ایام جوانی حافظ در زمان سلطنت شیخ ابواسحاق اینجو گذشت. او از پادشاهان مورد علاقه حافظ بود و حافظ در چند جایگاه از وی به نیکی یاد کرده است از جمله در بیت معروف زیر :

راســـتی خــاتم فیــروزه بواســحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

دولت مستعجل شیخ ابواسحاق، با هجوم امیر مبارزالدین مظفری به شیراز رو به وخامت گذاشت و اندکی بعد با قتل شیخ طومار آل اینجو در شیراز پیچیده شد. با ورود امیر مبارزالدین به شیراز، شهری دیگر بر متصرفات وی افزوده شد و بدینسان با اقتدار تمام بر کرمان و یزد و فارس حکومت راند. در زمان حکومت این امیر سختگیر و مستبد، شیراز دوران پر آشوبی را تجربه کرد. در این زمان ریا، تزویر و ظاهر فریبی در جامعه رواج تمام یافت. بسیاری از عمال حکومت و ملت در این نابسامانی اجتماعی سهیم بودند. نام دین و قرآن ملعبه دست امیری شد که خود را با تزویری آشکار محتسب جان و مال و ناموس مردم می دانست. سختگیری ها در این زمان به اوج خود رسید. حافظ در مقام یک شاعر درد آشنا و یک منتقد اجتماعی، به نقد اوضاع زمان خود پرداخت و در اشعار انتقادی خود پرده از آنهمه زرق و ریا و سالوس برداشت. ابیات زیر از حافظ راوی آن دوران پر آشوب است:

دانی که چنگ و عـود چه تقـریر می کنند پنهـان خـورید بـــاده که تعـزیر می کنند

می خور که شیخ و زاهد و مفتی و محتسب چـون نیک بنـگری همـه تـزویـر می کنند

در میخانه ببستند خدایا مپسند که در خانه تزویر و ریا بگشایند

حکومت امیر مبارزالدین تا سال 760 هجری قمری ادامه یافت. وی در این سال به دست پسرانش به زندان افتاد و در زندان چشم او را میل کشیدند. بدینسان نزدیک ترین افراد خانواده او ، جواب همه نامردمی های وی را اینگونه نامردانه دادند. پس از کنار گذاشته شدن امیر از حکومت، بطور همزمان پنج تن از فرزندان و نوادگان او در شهرهای مختلف، به حکومت رسیدند اما در گیری و نزاع خانوادگی این داعیه داران حکومت را به جان هم انداخت. پیروز میدان نزاع بین فرزندان امیر، شاه شجاع بود که نیرومند تر از دیگران به بسط قدرت خود پرداخت و حتی مقتدرترین مدعی حکومت یعنی برادرش شاه محمود را به زندان افکند. البته پس از چندی با او مصالحه کرده و بخش های از سر زمین ها تحت فرمان خود را به وی بخشید. حافظ با ظهور شاه شجاع گویی بوی بهبود از اوضاع جهان می شنود و در حال و هوای آرام تر حکومت وی، از دوران حکومت مبارزالدین به تلخی یاد می کند. شاه شجاع در چند غزل از حافظ مورد مدح قرار می گیرد:

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش که دور شاه شـجاع است می دلیر بنوش

شد آنکه اهـل نظـر بـر کناره می رفتند هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش

شراب خـانگی تـرس محتسـب خـورده به روی یار بنوشـیم و بانگ نوشـانوش

دلا دلالت خیرت کنـــم به راه نجــات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

از دیگر پادشاهان آل مظفر، شاه یحیی، شاه منصور و برخی از وزرای ایشان به کرات در شعر حافظ مورد مدح قرار گرفته اند. ابیات زیر از قصیده مانندی که در مدح شاه منصور سروده شده انتخاب گردیده است :

بیا که رایت منصـــور پادشـــاه رسید نوید فتح و بشـارت به مهر و ماه رسید

عـزیز مصــر به رغــم برادران غیــور ز قعر چـاه بر آمد ، به اوج جــاه رسید

حکومت شاه شجاع تا سال 786 ادامه یافت. پس از وی فرزندش سلطان زین العابدین حکومت را در دست گرفت اما در سال 790 عموزاده وی یعنی شاه یحیی با کنار گذاشتن او، برای مدت کوتاهی به قدرت می رسد. برادر کوچکتر شاه یحیی یعنی شاه منصور که در شوشتر قدرت می راند با مشاهده اختلال در حکومت فارس، قصد شیراز می کند و شاه یحیی که در خود توان مقابله با برادر کهتر را نمی بیند از شیراز فرار کرده و شاه منصور به سادگی این شهر را به تصرف خود در می آورد. بدینسان شاه منصور به مدت 5 سال قدرت را در ممالک آل مظفر به دست گرفت تا آنکه در سال 795 یعنی چند سال بعد از مرگ حافظ و همزمان با حمله امیر تیمور گورکانی به شیراز، به دست یکی از لشکریان او به قتل رسید. دلاوری های شاه منصور در جنگ با تیمور زبانزد است.

مرگ حافظ در سال 791 یا 792 هجری قمری در شیراز اتفاق افتاد با این اوصاف چنانکه برخی از تذکره ها اذعان کرده اند ملاقاتی بین حافظ و امیر تیمور صورت نگرفته است اگرچه برخی دیگر از مورخین بر این باورند که تیمور یک بار بعد از مرگ شاه شجاع برای پایان دادن به آشوب خانوادگی آل مظفر به شیراز آمده و فرمان به حکومت شاه یحیی صادر کرده است. اگر چنین ماجرایی صحت داشته باشد امکان ملاقات سلطان غزل - حافظ شیرازی- با امیر تیمور که به نواخت ادبا و عرفا معروف است بعید به نظر نمی رسد.

اگر چه شعر حافظ از اندیشه های عرفانی سرشار است اما او خود را به طریقه ای خاص در تصوف منحصر نکرده است. او بسیاری از شیوخ صوفیه را شایسته راهنمایی و هدایت سالکان نمی دانست. در اشعار وی شیخ، صوفی و زاهد، به شدت مورد انتقاد قرار گرفته اند. ماجرای او با عماد فقیه کرمانی در این میان مشهور است.

صوفــی نهـــاد دام و ســــر حقه باز کرد بنیــاد مکر با فلک حـقه بــاز کــرد

ای کبک خوش خرام که خوش می روی به ناز غــره مشــو که گــربه زاهـد نماز کرد

ابیات زیر نیز در واقع اعتراضی است به صوفی معروف - شاه نعمت الله ولی - که در غزلی ادعا کرده بود می تواند خاک را به کیمیا تبدیل کند. در نظرگاه حافظ اهمیت عرفان و جایگاه متعالی انسان والاتر از آن است که عارفی کرامات سهل الوصول خود را به دیده غرور و تکبر بنگرد:

آنان که خـاک را به نظـر کیمیا کنند آیا بود که گوشـه چشمی به ما کنند

دردم نهفـته به ز طبیبــان مــدعی باشـد کـه از خـزانه غیبم دوا کنند

از حافظ، تنها دیوانی به یادگار مانده است که حاوی نزدیک به پانصد غزل عاشقانه - عارفانه است. حداقل دو مثنوی، تعدادی قطعه و رباعی نیز در پایان دیوان حافظ به چشم می خورد که خصوصاً از این میان ساقی نامه حافظ از اهمیت ویژه ای در این میان برخوردار است. قطعه های موجود در دیوان حافظ اگر چه از لحاظ هنری هیچ گاه ارزش غزل های او را نخواهد داشت اما به لحاظ وجود اشارات متعدد تاریخی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

شعر حافظ آمیزه ای از خرد ورزی، اسطوره سازی، ایهام پردازی، رندی و طربناکی، طنزهای تلخ اجتماعی، عارفانه ها و عاشقانه ها و لطایف حکمی و راز و رموز قرآنی است که در مجموعه ای عظیم گرد آمده است. حافظ بر چند و چون زبان فارسی کاملا آگاه است و توانسته است برای انعکاس اندیشه های خود از ظرفیت های این زبان ارجمند نهایت استفاده را برده و افکار و عواطف خود را در زیباترین شکل ممکن ارائه کند. چیره دستی او در به کار بردن الفاظ و صنایع ادبی به حدی است که صنعت در سهولت سخن او اثری اثر منفی نمی گذارد و کلام او را متکلف نمی نماید.

تاکنون شرح های بسیاری بر غزلیات حافظ نگاشته اند که از آن میان به موارد زیر می توان اشاره کرد: شرح سودی بر دیوان حافظ( محمد سودی) - حافظ خراباتی( رکن الدین همایون فرخ) - بدرالشروح (بدرالدین اکبر آبادی) لطایف غیبیه ( محمد بن محمد دارابی ) و ...

برای شناخت بیشتر حافظ و آشنایی با اندیشه ها و افکار وی می توانید به آثار وزین زیر مراجعه نمایید: ذهن و زبان حافظ (بهاء الدین خرمشاهی) / از کوچه رندان (دکتر عبدالحسین زرین كوب) / نقشی از حافظ (علی دشتی) / بحث در آثار و افکار و احوال حافظ (قاسم غنی) / حافظ نامه (بهاء الدین خرمشاهی) / تماشاگه راز ( شهید مرتضی مطهری) / مکتب حافظ (منوچهر مرتضوی) و چشمه خورشید ( دکتر کاووس حسن لی ) و ....
گزارش تخلف
بعدی